|
جمعه 6 مرداد 1391برچسب:, :: 12:34 :: نويسنده : بهار و زینب
روزی مردی برای خود خانه ای بزرگ و زیبا خرید که حیاطی بزرگ با درختان میوه داشت. در همسایگی او خانه ای قدیمی بود که صاحبی حسود داشت که همیشه سعی می کرد اوقات او را تلخ کند و با گذاشتن زباله کنار خانه اش و ریختن آشغال آزارش می داد . یک روز صبح خوشحال از خواب برخاست و همین که به ایوان رفت دید یک سطل پر از زباله در ایوان است . سطل را تمیز کرد ، برق انداخت و آن را از میوه های تازه و رسیده حیاط خود پر کرد تا برای همسایه ببرد. وقتی همسایه صدای در زدن او را شنید خوشحال شد و پیش خود فکر کرد این بار دیگر برای دعوا آمده است وقتی در را باز کرد مرد به او یک سطل پر از میوه های تازه و رسیده داد و گفت: آن چیزی را "هر کس آن چیزی را با دیگری تقسیم می کند که از آن بیشتر دارد." نظرات شما عزیزان: کمند
ساعت21:20---15 مرداد 1391
من خیلی دوست دارم تا چند روزه اینده که وبم درست میشه با شما تبادل لینک کنم خواهش میکنم زود بهم خبر بدین ممنون
کمند
ساعت21:20---15 مرداد 1391
من خیلی دوست دارم تا چند روزه اینده که وبم درست میشه با شما تبادل لینک کنم خواهش میکنم زود بهم خبر بدین ممنون
ala
ساعت13:06---6 مرداد 1391
afarin.
ala
ساعت13:06---6 مرداد 1391
slm. nazar gozashtam baz nagi nazashti پاسخ:ما دو نفریم .نگی و نذاشتی چیه؟نگین نذاشتین
|